
رویکردهای اساسی در برنامه تدبیر
امروزه ارتقای کیفیت عملکرد مدارس در کشورهای مختلف به دغدغهای اساسی تبدیل شده است؛ زیرا با توجه به تحولات گسترده و شتابان علم و فناوری ، کارکردهای مورد انتظار از مدارس دچار تغییر و دگرگونی شده است و ذینفعان بروندادهای متفاوت از گذشته و متناسب با نیازهای جدید مطالبه مینمایند. بهطور طبیعی پاسخگویی به این انتظارات ، مستلزم تامین منابع کافی و امکانات مناسب میباشد که به دلیل شرایط اقتصادی، کاهش در آمد دولت، شکلگیری نیازهای پیچیده و برهم خوردن ترکیب اولویتها در سطح ملی و بینالمللی به رغم تلاش فراوان مدیران و مسئولان ، به چالشی مهم تبدیل شده است. در سالهای گذشته اندیشمندان حوزه مدیریت و اقتصاد آموزش و پرورش و مدیران ارشد و سیاستگذاران نظام آموزشی جوامع مختلف برای مواجهه صحیح با این چالشها ، راهکارهای متعددی را پیشنهاد داده و یا عملیاتی کردهاند. از جمله راهکارهای عملیاتی میتوان به افزایش سهم آموزشوپرورش از بودجه عمومی، افزایش مشارکت بخش خصوصی در تأسیس و اداره مدارس، جلب مشارکت اولیاء در اداره مدرسه ، کاهش هزینههای غیر ضروری (صرفهجویی)، خودگردانی و واگذاری به سازمانهای دیگر (مانند شهرداریها، شرکتها و…( و نظایر آن اشاره کرد.
با مراجعه به گزارشها و تحلیلهای ارائه شده در خصوص هر یک از بدیلهای مذکور اگر چه هر یک از این راهکارها و روش ها هر چند ناچیز و بطور مقطعی به آموزشوپرورش کمک کرده انداما هیچگاه نتوانستهاند بطور جدی این مشکل اساسی راحل نموده و یا بر طرف نمایند. برهمین اساس عدهای از صاحب نظران و مدیران برای یافتن راه حل های مناسب و پایدار در یک فرایند مشارکتی، اقدام به انجام پژوهشهای توسعهای نمودهاند که حاصل آن پیدایش الگوهایی در مدیریت بوده که در این میان اندیشهها، تواناییها، خلاقیتها، مهارتها و تجارب منابع انسانی را گرانبهاترین دارایی وسرمایه دانسته و مدیریت آن را نیز، مهمترین وظیفه مدیران تشخیص داده است که با اتکا به آن میتوان بسیاری از مشکلات و مسائل را برطرف نمود.
به واقع می توان گفت که مدیریت مدرسه متأثر از جریان رشد و تطور نظریههای علم مدیریت در حوزههای مختلف ، دچار تغییر و دگرگونی شده است. تأکید برمدرسه محوری، مدارس جامعه محور، تلاش برای توسعه مدارس پیشرو، تلقی از مدارس به عنوان سازمانیادگیرنده و… در جوامع مختلف و ایران در راستای این تأثیرات بودهاند. در تمام الگوهای جدید مدیریت، منابع انسانی کانون و مرکز ثقل در انجام مأموریتها و وظایف سازمانی مدارس می باشند؛ زیرا نیروی انسانی است که با استفاده از امکانات و وسایل موجود، تعامل سازنده با همکاران و محیط پیرامونی و با نگاه به آینده در جهت رشـد و بهبـود فرایندها، با اشتراک مساعی علمی- تجربی، برنامه(عملیاتی سالانه)مدرسه را تنظیم و اجرا نموده و تحقق آن را با نگاه واقع بینانه ارزیابی کرده و از نتایج آن در جهت بهبود مستمر بهره برداری مینماید. بنابراین میتوان مدیریت مدرسه را ، مدیریت منابع انسانی(دانشآموزان، معلمان، کارکنان و اولیاء) و تسهیل نمودنشرایط برای اشتراک دانش، تجربه، مهارت، توانایی و… برای آنها دانست. به عبارت دیگر، در مدیریت مدرسه ، عامل انسانی به عنوان ورودی، فرایند و خروجی نظام مدرسه از اولویت و اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و میتوان گفت که مدیریت مدرسه، مدیریت انسانها میباشد که برتعالی انسانی و جامعه بنا شده است.
بر این اساس امروزه برنامه محوری و تنظیم برنامه عمل مبتنی بر نیاز های واقعی ، آینده نگرانه و ظرفیت های در اختیار (منابع و امکانات) در مدیریت مدرسه ای از موضوعات اساسی و مورد تاکید است که برنامه تدبیر در صدد زمینه سازی وکمک به تحقق این امر مهم می باشد. همچنین این برنامهبه دنبال نهادینه کردن مشارکتجویی، ارزیابی مستمر و بهبود کیفیت عملکرد مدرسه است، تا از آن طریق به سطح و میزانی از اعتماد و اطمینان و تعالی رسیده و مدیران میتوانند آمادگی خود را برای ارزیابی شدن توسط ارزیابان بیرونی و مسئولان اعلام نمایند. در این برنامه ، مدیریت به رشد و تعالی میرسد و سپس ارزیابی میشود. امید است با اجرای برنامه حاضر، مدیران مدارس با احساس حرفهمندی بیشتر و با لذت بردن از موفقیت و توفیقات و با ملاحظه اثراندیشه و عمل، آماده هر گونه نظارت و ارزیابی شوند.
امروزه با توجه به تحولات در نظام های آموزشی ،اهداف،فرآیندها،روش ها، ابزارها و جریان آموزش و یادگیری دچار دگرگونی شده و به تبع آن مدرسه نیز به عنوان نظام اجتماعی دچار تغییراتی در کارکردهاو وظایف شده است.
درسندتحول بنیادین آموزش و پرورش مدرسه صرفاکارکردآموزشی نداشته ،بلکه رسالت اصلی آن بسترسازی برای دستیابی دانش آموزان به توانایی هایی در ساحت های ششگانه است که آنان را برای زندگی آماده می نماید.لذا برای اینکه مدرسه ، این رسالت اصلی را به انجام برساند ،هم سویی و هماهنگی برنامه ها،فعالیت هاو مدیریت و راهبری اجتناب ناپذیر استو چرخش از کارکردهای صرفا آموزشی به کارکردهایی که زمینه ساز رشدهمه جانبه ی دانش آموزان باشد، بدون تغییر در سایراجزا و عناصر امکان پذیر نخواهد بود.
فتحی واجارگاه در کتاب «برنامه درسی به سوی هویتهای جدید» مدارس را به عنوان مکانهایی راهبردی برای تعیین و مشخص کردن مسائل اجتماعی درنظر گرفته است. مکان هایی که دانش آموزان در آنها امکان فهم و تمرین حقوق و مسؤولیت های یک شهروند فعال و نقاد را در اشکال مختلف یادگیری اجتماعی داشته باشندتاازاین رهگذر،قابلیت های انسانی نظیر غمخواری و رحم،همدردی،همبستگی و اتحاد در آنها پرورش و توسعه یابد. مدارس باید ارزشهای علمی را در افراد پرورش دهند و نه اینکه صرفا فردگرایی افراطی، رقابت و مصرف گرایی را ترویج دهد.( فتحی واجارگاه، ۱۳۹۲،ص ۷۲).
آیزنر نیز ،رسالت و وظیفه مدرسه را وسیع تر ازآموزش امرار معاش وکسب در آمددانسته و آن رابه مکانی برای یادگیری چگونه زندگی کردن وسعت داده است. وی مدرسه را مکانی می داند که به دانش آموزان یاد می دهند چگونه یک زندگی را بسازند. تأکید صرف بر درسهای پایه در مدارس (بازگشت به پایهها)معرف پایین آوردن استانداردها و سطح انتظارات است. (همان منبع ،ص ۲۰۴)
اینک که تغییرات اساسی در نظام تربیت معلم ،برنامه درسی ،تجهیزات و وسایل آموزشی در حال شکلگیری است، مدیریت و راهبری در مدرسه نیز نیازمند تغییر و هماهنگی در جهت کمک به تحقق کارکردهای نوین مدرسه است.
براساس آنچه بیان شد،مدرسه یک نظام اجتماعی پویایی است که دارای درون دادها،فرآیندها و بروندادهایی است که در زمینه ی فرهنگی،اجتماعی وسیاسی جامعه و حتی متأثراز شرایط بین المللی فعالیت می نماید.شکل زیراین عناصررا نشان می دهد.
باز خورد برنامه تدبیر
مدرسه سازمان اجتماعی یادگیرنده
دیدگاه ها